loading...
فقط عشق
مهدی بازدید : 29 پنجشنبه 1392/03/23 نظرات (0)

رفتم جلو در ک سیاوش(پسر داییم) و ببینم کسی پیشش بود منم رفتم کنارشون ازش پرسیدم چند سالته هم سن بودیم...
چند روز بعد سیاوش و دیدیم ازش پرسیدم پسره چیزی بهت نگفته؟ ازش شمارمو خواسته بود ک گفته بود با کسی دوست نمیشه/اخه من 3 سالی میشد با هیچ پسری نبودم/دیگه حرفی نشد در موردش تا ی مدتی... ی شب ک همگی خونه ی مامان بزرگم بودیم ازش پرسیدم بازم چیزی بهت گفته ک دوباره گفته بوده به سیاوش گفتم شمارمو بده بهش.وقتی فرستادش همون موقع بهم اس ام اس داد منم مثلانمیشناسم ک کیه جوابشو دادم ک شمارمو از کجا اوردی وکی هستی و... نگفت کیه.میخاست ببینمش ک بشناسمش... چند روز بعد ک داشتیم با هم صحبت میکردیم گاف داد ب اسم اصلی خودش قسم خورد منم مثلا اون موقع شناختمش... بهش گفتم من نمیتونم دوست دخترت باشم فقط در حد ی دوست عادی اونم قبول کرد/اصلا از پسرا خوشم نمیومد/ ما تو نیمه ی دوم مهر با هم صحبت کردیم شاید بعد اولین صحبتی ک با هم داشتیم دو بار دیگه با هم حرف زدیم تا ابان ماه ک گفت این جوری نمیتونه منم اصلا برام مهم نبود گفتم باشه خدافظ....
بودو نبودش مهم نبود واسم حتی ی لحظه ام یادش نمیافتادم 
دیگه نه از اون خبری شد نه من تا اسفند ماه شب چهار شنبه سوری بود دیدمش ی لحظه
چند روز بعدش سیاوش بهم گفت ک گفته کاش باهام بود... تو عید بود پیش دختر خالم بودم حوصلمون سر رفته بود ی دفعه یادش افتادم بهش زنگ زدم رفته بود شمال مست بود باهام بد صحبت کرد زنگ زدم ب سیاوش گفتم ج
چند روز بعدش معذرت خواهی کرده بود اما من بدم اومد ازش....
نمیدنم چی شد چرا شد اما تو اردیبهشت باهم دوست شدیم/کاش نمیشدم/تو مدرسه ک بودم اس میدادم بهش روزامون میگذشتن ومن بیشتر بهش وابسته میشدم/باورم نمیشد من به ی پسر ؟؟؟ تو نظرم غیر ممکن بود/ی شب رفتم پارک دیدمش واسه چند دقیقه بعدشم رفت... 

 

بقیه اش در ادامه مطلب

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 74
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 6
  • بازدید کلی : 99